دنياعجب جاي كوچكي است!
تاريخ : جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, | 17:58 | نويسنده : بــــانو

دنيا عجب جاي كوچكي است

داستان رويدادي كه درسال1892دردانشگاه استنفورداتفاق افتاد.

دانشجويي18ساله درتلاش بودتاشهريه اش راتامين كند.يتيم بودونميدانست به كجاروي آوردونزدچه كسي دست درازكند.ناگهان انديشه اي به ذهنش خطوركرد.او ودوستش تصميم گرفتند كنسرت موسيقي درمحوطه ي دانشگاه ترتيب دهندتاپول تحصيلات خودرافراهم آورند.آنهانزد پيانيست بزرگ،ايگناسي پادرفسكي رفتند.مديربرنامه اش مبلغ دوهزاردلاربراي تضمين اجراي برنامه مطالبه كرد.معامله صورت گرفت ودوپسرمذبورشروع به فعاليت كردند تاكنسرت را به موفقيت نزديك نمايند.روزبزرگ فرارسيدامامتاسفانه آنهانتوانسته بودندبه اندازه كافي بليط بفروشند.كل مبلغي كه توانستند جمع آوري نمايند1600 دلاربود.آنها نااميد نزد پادرفسكي رفتندوتنگناي خودرا با او درميان گذاشتند.كل1600 دلارجمع آوري شده رابهمراه چكي به مبلغ400 دلاربه اودادندبا اين وعده كه كه درموعدمقررمبلغ مزبورراتامين كنند.

پادرفسكي گفت :خير؛اين قابل قبول نيست. اوچك راپاره كردومبلغ1600دلار رابه آنها برگرداند.

سپس گفت:اين 1600 دلاررا بگيريد.لطفاجميع مخارجي راكه تابه حال كرده ايدازآن كم كنيد.پولي راكه براي شهريه لازم داريدوآنچه كه باقي ميماندبه من بدهيد.

دوپسرخيلي تعجب كردندوباتشكرفراوان ازاوجداشدند.

اين كاركوچكي به نشانه ي محبت بوداما پادرفسكي را به عنوان مردي بزرگ نشان داد.چرابايد به دونفري كه حتي آنهارانميشناسدكمك كند؟همه مادرزندگي خود دروضعيتي مشابه قرارميگيريم.اكثرماباخودميگوييم:اگربه انهاكمك كنم،برسرخودمن چه مي آيد؟ امآنهاكه واقعابزرگندوبزرگ فكرميكنند،به اين فكرمي افتندكه:اگربه آنهاكمك نكنم چه برسرآنهاخواهدآمد؟ آنها اي كاررابه اميدوتوقع عوض وپاداش انجام نميدهند.آنها صرفابه اين علت كه باوردارندكار درستي است انجام ميدهند.پادرفسكي بعدا به مقام نخست وزيري لهستان رسيد.رهبري بزرگ بود؛اما متاسفانه جنگ جهاني اول درگرفت ولهستان تاراج شدوبه شدت آسيب ديد.

بيش از5/1ميليون نفرازمردم كشورش درمعرض خطرمرگ ناشي ازگرسنگي قرارگرفتندوهيچ پولي براي تامين موادغذايي براي آنهاموجود نبود.ازوزارت رفاه وغذاي ايالات متحده تقاضاي كمك كرد.وزيراين وزارت خانه مردي به نام هربرت هووربودكه بعدها به مقام رياست جمهوري آمريكارسيد.هوور بااعطاي اين كمك موافقت كردوبه سرعت چندين تن موادغذايي براي تغذيه ي مردم گرسنه وقحطي زده لهستان ارسال شد.

مصيبت وارده جبران شدوپادرفسكي نفس راحتي كشيد.تصميم گرفت براي ملاقات باهوور به آمريكابرودوشخصا ازاوتشكر كند.

وقتي پادرفسكي به علت اين حركت شريف هوورخواست ازاوتشكركند،هووربلافاصله وسط حرف اوپريده وگفت:شمانبايدازمن تشكركنيدآقاي نخست وزير.شايدبه خاطرنداشته باشيد؛اما چندين سال قبل شمابه دودانشجوكمك كرديدكه بتوانندتحصيلات دانشگاهي خودرا ادامه دهند.من يكي ازآن دوهستم.

آه كه عجب اين دنياجاي شگفتي است؛ازهردست بدهي،ازهمان دست خواهي گرفت!



نظرات شما عزیزان:

امير مدرسي
ساعت8:53---16 شهريور 1392
دخترگلم داستانت خيلي زيبا و دلنشين بود اميدوارم من و تو وهمه كساني كه اين داستان رو مي خونند از داستان درس عبرت خوبي بگيريم.

نگار
ساعت2:01---11 شهريور 1392
چه متن تاثیرگذاری بود
امیدوارم انسان ها همه به هم کمک کنند


نگار شریعتی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: